بعد از وقوع انقلاب بلشويکي در سال 1917، دولت آمريکا نسبت به «روسيه شوروي» خصومت داشت، از اين رو، تحريمهاي را بر ضد اين کشور اعمال کرد. واشنگتن به همين حد بسنده نکرد و به اقدامات مخفيانه عليه روسيه شوروي نيز روي آورد و حمايت مالي از دشمنان آن را در دستورکار خود قرار داد.
آمريکا در سال 1918 نيز نيروهاي نظامي خود را عازم صربستان کرد تا از منافع خود در مقابل قزاقها دفاع کند. علاوه بر اين، آمريکاييها به خاطر نگراني از گسترش قلمرو ژاپن تا مرزهاي روسيه، تعداد اندکي نيرو نيز به شمال روسيه و صربستان اعزام کردند. زماني که «ولاديمير لنين» بعد از انقلاب نوامبر، کنترل اوضاع را به دست گرفت، تصميم گرفت پاي خود را از «جنگ بزرگ» که 3 سال پيش از اين در تاريخ 1914 ميلادي به دست امپراطوري تزارها آغاز شده بود، کنار بکشد. او به آلمانها و اتريشيها پيشنهاد ترک مخاصمه داد چراکه ميخواست هر چه زودتر روسيه شوروي را که انقلاب کمونيستي آن هنوز تحکيم نشده بود، از معرکه جنگ بيرون بکشد. در واقع، لنين ميخواست از اين طريق به تحکيم قدرت خود در روسيه بپردازد.
در اين شرايط، اما، آمريکاييها از خصم و دشمني خود عليه بلشويکها دست بردار نبودند و از طريق کمک مالي قانوني يا مخفي به دشمنان بلشويکها به ويژه «ارتش سفيد» که حامي رژيم گذشته يعني امپراطوري تزارها بود و از مخالفان سرسخت انقلابيون بلشويک به شمار ميآمد، کمک ميکردند که البته بيشتر اين کمکها در قالب غذا و تجهيزات بود.
جنگ جهاني دوم
اما جنگ جهاني دوم باعث نزديکي اين دو کشور شد که البته مبناي آن منافع ملي دو طرف بود. جنگ جهاني دوم که بين سپتامبر 1939 تا آگوست 1945 به وقوع پيوست، زمينهاي را فراهم کرد که دو دشمن ديرينه در يک جبهه قرار بگيرند. آمريکا در فاصله بين دو جنگ جهاني يعني 1918 تا 1939، در يک بحران فزاينده اقتصادي به سر ميبرد، اما دولت آمريکا و صاحبان صنايع اين کشور چرخ صنايع خود را در مسير توليد صنايع نظامي به حرکت در آوردند، به طوري که در طول جنگ دوم جهاني در اروپا، مصرف سلاحهاي آمريکايي مانند هواپيما، کشتي جنگي و تجاري، توپ و تانک در جنگ باعث رونق صنايع و اقتصاد آمريکا شد. دولت فرانکلين روزولت، رئيس جمهور وقت آمريکا که در ابتداي جنگ جهاني دوم اعلان بيطرفي کرده بود در 11 مارس 1941، قانوني از کنگره آمريکا به نام قانون «وام و اجاره» به تصويب رساند.
به دنبال حمله ناگهاني ارتش آلمان نازي به روسيه در 22 ژوئن 1941 و پيشرفت سريع ارتش آلمان به سمت مسکو، لنينگراد و استالينگراد و اعلان جنگ ميهني در روسيه بر ضد تجاوز آلمان نازي، وينستون چرچيل، نخست وزير وقت بريتانيا با روزولت ملاقات کرد و ضمن محکوم کردن تجاوز به شوروي، روسها را به کمک آمريکا اميدوار ساخت. چرچيل از ايجاد مزاحمت زيردرياييهاي آلماني براي کشتيهاي تجاري آمريکا براي تشويق واشنگتن به پيوستن به متفقين بهره جست.
واقعه حمله ژاپن که متحد آلمان بود، به بندر «پرل هاربور» در هاوايي و خسارت ديدن سنگين نيروي دريايي آمريکا مستقر در اين جزيره، باعث شد که آمريکا در دسامبر 1941 به ژاپن اعلان جنگ دهد و کشور ايالات متحده در اين مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ايتاليا وارد جنگ شد و به اين ترتيب، جنگ از محدوده اروپا خارج شد و جنبه جهاني به خود گرفت.
به اين ترتيب بود که همکاري عملياتي ميان آمريکا و شوروي در دوران جنگ جهاني دوم برقرار شد و واشنگتن حجم زيادي سلاح، کشتي، هواپيما و حتي غذا در اختيار اتحاد جماهير شوروي قرار داد.
آغاز جنگ سرد
پايان جنگ جهاني دوم، پايان همکاري عملياتي آمريکا و شوروي نيز بود. زماني که در سال 1945، جنگ ميان متفقين و متحدين به آخر رسيد، اختلافات قبلي ميان اين دو کشور بار ديگر سر باز کرد. افزايش نفوذ اتحاد جماهير شوروي در اروپاي شرقي به دنبال شکست آلمان، دموکراسيهاي ليبرال غرب به ويژه آمريکا را نگران کرد؛ کشوري (آمريکا) که اولويت سياسي و اقتصادي خود را در اروپاي غربي بنا نهاده بود. به اين ترتيب، آمريکا و شوروي دو ايدئولوژي سياسي و اقتصادي متضاد را در پيش گرفتند و هر دو براي کسب نفوذ بينالمللي از طريق اين رويکردها، به رقابت با يکديگر پرداختند. اين امر به کشمکش اقتصادي، ايدئولوژيکي و ژئوپلتيکي طولاني مدتي ميان اين دو کشور تبديل شد که از 1947 تا فروپاشي جماهير شوروي در 26 دسامبر 1991 به طول انجاميد. اين دوره جنگ سرد نام گرفت.
در واقع، آنچه به تنش ميان اين دو قدرت انجاميد، پروژه سياست خارجي آمريکا پس از جنگ جهاني دوم بود که «طرح مارشال» نام گرفت. اين طرح به بسياري از کشورهاي اروپاي غربي کمک کرد تا اقتصاد خود را پس از جنگ بازسازي کنند. ايالات متحده و تيم سياست خارجي جرج مارشال در مسير خلق جهان پس از جنگ، درصدد حذف عوامل بروز دو جنگ جهاني و معضلات اقتصادي ناشي از آن بودند. به عبارت ديگر، آنها معتقد بودند در همه جاي دنيا، انسان مرفه يا دستکم اميدوار به زندگي در رفاه، به سوي تماميت خواهي جذب نميشود.
در عين حال، اين طرح، يک برنامهريزي بلندمدت براي خلق يک بازار توانمند براي خريد محصولات آمريکايي بود که عملا از تسلط کمونيسم در اروپا جلوگيري ميکرد.
در مقابل اين طرح در اروپاي غربي، اتحاد جماهير شوروي که عملاً مانع بهرهمندي بلوک شرق از اين کمکها شده بود دست به ابتکار عمل زد و در سال 1947 سازماني بينالمللي را تحت عنوان «کُمِکان» که مخفف «شوراي تعاون اقتصادي» است، با هدف مبارزه با طرح مارشال تشکيل داد.
علاوه بر اين، در اين دوران، اتحاد جماهير شوروي اولين سلاح هستهاي خود را در سال 1949 ساخت و به اين ترتيب به انحصار آمريکا در زمينه تسليحات هستهاي پايان داد. پس از آن بود که آمريکا و شوروي وارد يک رقابت تسليحات هستهاي شدند که اين رقابت تا فروپاشي شوروي ادامه يافت.
علاوه بر اين، آمريکا و متحدان اروپاي شرقي آن به دنبال برقراري رابطه و همزمان کينهورزي عليه شوروي بودند. آنها اين کار را از طريق ايجاد ناتو انجام دادند که بيشتر يک توافق نظامي بود. قلب پيمان ناتو ماده 5آن است که در آن کشورهاي امضا کننده توافق کردهاند حمله نظامي عليه يک يا چند کشور عضو در اروپا يا آمريکاي شمالي را به عنوان حمله به تمامي کشورهاي عضو تلقي کنند و به مقابله با آن برخيزند.
شوروي با پيمان ورشو به مقابله با پيمان آتلانتيک شمالي پرداخت که تاثيرات مشابهي در بلوک شرق به همراه داشت. اين پيمان در 14 مي سال 1955 به امضاي هشت کشور آلباني، آلمان شرقي، بلغارستان، چکسلواکي، شوروي، روماني، لهستان و مجارستان رسيد و در جنگ سرد رقيب پيمان ناتو محسوب شد.
پايان جنگ سرد
در نوامبر 1989، آمريکا و اتحاد جماهير شوروي پايان جنگ سرد را اعلام کردند که اين امر باعث شد روابط ميان اين دو رو به گرمي برود. در سال 1991 نيز هر دو در جنگ خليج فارس عليه عراق با يکديگر همراه بودند. هر چند اکثر افراد بر اين باورند جنگ سرد در سال 1991 بعد از فروپاشي شوروي به پايان رسيد.
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي
فروپاشي اتحاد شوروي در آغاز دهه 90 ميلادي اتفاق افتاد. اتحاد جماهير شوروي، سراسر دوران جنگ سرد يعني از 1989-1945 در کنار ايالات متحده آمريکا يکي از دو ابرقدرتي به شمار ميرفت که داعيه ارائه الگويي بهتر براي حيات بشري را مطرح ميساخت.
با وجود رشد سريع شوروي در دهههاي 1930 تا 1960، الگوي رشد اقتصادي اين کشور از اواسط دهه 70 ناکارآمدي خود را در حوزههاي مختلف به نمايش گذاشت و نهايتاً در پايان دهه 80 نه تنها به عنوان يک راه حل از مباحث نظري اقتصاد سياسي کنار گذاشته شد، بلکه به همراه خود ساختار سياسي شوروي را نيز از صفحه جغرافياي سياسي جهان حذف کرد. در واقع، در دهه 80 ميلادي، کشورهاي اروپاي شرقي از کاهش کنترل اتحاد جماهير شوروي تحت رياست جمهوري ميخائيل گورباچف بهره جستند و شروع به جدايي از حکومت کمونيستي کردند.
با پايان گرفتن کمونيسم، روابط ميان آمريکا و روسيه نيز به سرعت رو به گرمي نهاد. بعد از آن بود که اصلاحات تهاجمي در زمينه بازار آزاد و خصوصيسازي که در دهه 90، به دست بوريس يلتسين، نخستين رئيس جمهور منتخب روسيه به اجرا درآمد، به شدت مورد تشويق و حمايت جرج دبليو بوش، بيل کلينتون و اقتصاددانان آمريکايي قرار گرفت.
با اين حال، اين اصلاحات که «شوک درماني» نام گرفت، بحران اقتصادي بزرگي در روسيه به وجود آورد که موجب فقر شديد و افزايش ثروتمندان فاسدي شد که بعد از به دست گرفتن کنترل صنعت کشورهاي شوروي سابق، قدرت و ثروت هنگفتي اندوختند. علاوه بر اين، در اثر اين اصلاحات نظم عمومي و ثبات نيز به طور چشمگيري رو به زوال رفت.
درگيري با آمريکا بر سر کشورهاي شوروي سابق
در زمينه سياست خارجي نيز روسيه در اين دوران در حاشيه قرار گرفت. با اين حال، نشانههاي اوليه از تنش ميان کشورهاي شوروي سابق در اواخر دهه 90 کاملا مشهود بود. هر چند روسيه از صربستان، متحد تاريخي خود حمايت تاکتيکي ميکرد، با اين حال، در جنگ کوزوو در صربستان که سال 1999 به وقوع پيوست، خود را کنار کشيد و تلاش نکرد مانع آن شود، هر چند، روسيه به شدت اين ماجرا را محکوم کرد. به علاوه، يلتسين دولت کلينتون را به خاطر حمايت از جنگ کوزوو مورد سرزنش قرار داد.
سال بعد، کلينتون و يلتسين بر سر جنگ در چچن با يکديگر درگير شدند و رئيس جمهور وقت روسيه با بيان جملاتي به اين درگيري دامن زد. او گفت: «ديروز، کلينتون به خود اجازه داد بر روسيه اعمال فشار کند. به نظر ميرسد، او براي يک دقيقه، يک لحظه، نيم ساعت فراموش کرد روسيه زرادخانهاي مملو از تسليحات هستهاي دارد. او اين موضوع را فراموش کرده است.»
اين سخنان يلتسين، کلينتون را به واکنش واداشت. او نيز با رد سخنان يلتسين گفت: «فکر نميکنم زماني که يلتسين با آنچه من در کوزوو انجام دادم، مخالفت کرد، بعد از آن فراموش کرده باشد که آمريکا قدرت بزرگي است.»
غوطهور بودن روابط روسيه و آمريکا در بياعتمادي دوجانبه
اگرچه هر دو کشور هر آنچه باعث درگيريشان در دوران جنگ سرد بود را حلوفصل کردند اما روسيه و آمريکا نتوانستند روابط دوجانبه سازندهاي با يکديگر برقرار کنند. دشواري ايجاد پيشرفت و بهسازي در روابط دو جانبه بيش از اينکه ناشي از تفاوت سياستهاي اين دو باشد، در فقدان اعتماد دوطرفه ميان آنها ريشه دارد. ظن هر يک از آنها به اهداف ديگري، بيش از مسئله ارزشها و منافع مشترک، مانع برقراري همکاري ميان آنها شده است. از آنجائيکه منافع آمريکا و روسيه اغلب در يک راستا نيست، واشنگتن و مسکو، در بهترين حالت، ميتوانند در برخي حوزهها پيشرفت کنند و در برخي حوزهها عقبنشستن را تجربه کنند.
منافع آمريکا
آمريکا پنج منفعت مليِ حياتي دارد که در تضاد با منافع روسيه است:
- جلوگيري از به کارگيري تسليحات هستهاي و کاستن از گسترش اين سلاحها و ساير تسليحات کشتار جمعي، محافظت از مواد هستهاي و ممانعت از گسترش سيستمهاي پرتاب ميان برد و دور برد تسليحات هستهاي
- برقراري توازن قدرت در اروپا و آسيا که باعث ارتقا صلح و ثبات شود البته همراه با تداوم نقش رهبري آمريکا
- ممانعت از حملات تروريستي در خاک آمريکا
- اطمينان از امنيت انرژي
- اطمينان از ثبات اقتصاد بينالمللي
با توجه به اين منافع، روسيه تنها کشوري است که ميتواند آمريکا را در 30 دقيقه نابود سازد. بنابراين، آمريکا، روسيه را براي جلوگيري از جنگهاي هستهاي مهم تلقي ميکند. روسيه همچنين نقش حياتي در برنامههاي آمريکا براي ممانعت از گسترش تسليحات هستهاي و نيز فناوري و مواد مورد استفاده در اين تسليحات ايفا ميکند. بدون همکاري روسيه، آمريکا با مشکلات جدي در کاستن از گسترش مواد هستهاي روبرو ميشود.
علاوه بر اين، حضور روسيه در تقسيم بينالمللي قدرت حائز اهميت است. راي اين کشور در شوراي امنيت سازمان ملل متحد و نيز نفوذ آن، در موفقيت ديپلماسي بينالمللي آمريکا در بسياري از مسائل، مهم به شمار ميآيد.
روسيه از نظر مساحت، بزرگترين کشور در سطح جهان و پرجمعيتترين در سطح اروپاست. اين کشور در تقاطع ديپلماتيک ميان اروپا، آسيا و خاورميانه قرار دارد و در قطب شمال، همسايه آمريکا به شمار ميآيد. بنابراين، روسيه به نقاط مشکلزا و نيز مسير نقل و انتقال انرژي و ساير کالاها نزديک است.
منافع روسيه
منافع حياتي روسيه نيز از اين قرار است:
- ممانعت از به کارگيري تسليحات هستهاي و ساير تسليحات کشتار جمعي عليه روسيه و جلوگيري از گسترش تسليحات هستهاي در کشورهاي شوروي سابق
- حفظ ظرفيت بازدارندگي هستهاي روسيه به عنوان تضمين کننده سلطه و حق حاکميت روسيه
- جلوگيري از حملات تروريستي بزرگ در روسيه
- تقويت نفوذ روسيه در فضاي بعد از فروپاشي شوروي و جلوگيري از توانمند شدن قدرتهاي رقيب براي تسلط بر فضاي ژئوپلتيک پسا شوروي
- حفاظت از امنيت و ثبات سيستم سياسي کنوني روسيه
- حفاظت و پيشبرد منافع اقتصادي متحدان سياسي/تجاري
به اين ترتيب مشخص ميشود، آمريکا و روسيه منافع ملي مشترک بسياري با يکديگر دارند؛ منافعي نظير جلوگيري از جنگ هستهاي، ممانعت از گسترش تسليحات هستهاي و کاهش تروريسم. با اين حال، منافع آمريکا و روسيه در برخي مسائل مهم در تضاد است، به ويژه در فضاي ژئوپلتيک پسا شوروي، تعهد رهبران روسيه در حفظ سيستم کنوني حکومت و حفاظت از منافع اقتصادي روسيه.
در واقع، قاطعيت روسيه براي اينکه با آن مانند يک قدرت بزرگ برخورد شود، باعث تنش اين کشور با آمريکا شده است. تمايل روسيه براي حفظ ظرفيت بازدارندگي خود در تضاد با طرحهاي دفاع موشکي واشنگتن و ناتو قرار دارد. به علاوه، مشارکت روسيه در تصميمگيريهاي امنيتي سازمان ملل، اغلب در تضاد با تلاشهاي آمريکا براي تصويب قطعنامههايي است که اهداف سياست خارجي واشنگتن را تامين ميکند.
بنابراين، حتي سياست هدفمند آمريکا، در صورت نبودِ تلاشهاي روسيه براي برقراري رابطه، باعث ايجاد همکاري پايدار ميان اين دو نميشود. به عبارت ديگر، آمريکا ميتواند و بايد براي ترغيب همکاري دوجانبه تلاش کند اما نميتواند اين موضوع را تضمين کند.
روابط روسيه و آمريکا در دوران پوتين و جرج بوش
در دوران رياست جمهوري ولاديمير پوتين و جرج دبليو بوش، اختلافنظر شديدتر ميان آمريکا و روسيه شروع شد. روسيه در زمان رياست جمهوري پوتين، نسبت به دوران يلتسين، بيشتر به دنبال دخالت و سلطه بر مسائل بينالمللي بود. آمريکا نيز تحت رياست جمهوري بوش مسير يکجانبهاي را در سياست خارجي در پيش گرفته بود، به ويژه بعد از حملات 11 سپتامبر. همين امر باعث تضاد منافع ميان مسکو و واشنگتن شده بود.
بوش در سال 2002، آمريکا را از پيمان ضد موشک بالستيک خارج کرد تا طرحهاي سيستم دفاع موشکي را پيش ببرد. پوتين اين تصميم را اشتباه خواند. روسيه همچنين سال 2003، با حمله آمريکا به عراق به شدت مخالفت کرد، هر چند از حق وتوي خود در شوراي امنيت براي جلوگيري از اين حمله بهره نجست. علاوه بر اين، مسکو گسترش ناتو به بلوک شرق، تلاشهاي آمريکا براي دسترسي به گاز طبيعي و نفت آسياي مرکزي را دستاندازي خصمانه واشنگتن به حوزه نفوذ روسيه تلقي کرد.
مقامات آمريکايي نيز از آنچه حکومت ديکتاتوري پوتين و نقض اصلاحات ديپلماتيک، نقض حقوق بشر در چچن، سرکوب آزادي بيان، کشتار مخالفان سياسي، حمله به روزنامهنگاران در روسيه و حمايت از رژيمهاي ديکتاتوري کشورهاي شوروي سابق ميخوانند، ابراز نگراني کردند.
طرح آمريکا براي قرار دادن موشکها در لهستان
در مارس 2007، آمريکا اعلام کرد قصد دارد تاسيسات دفاع ضدموشکي بالستيک در لهستان و نيز يک ايستگاه رادار در جمهوري چک بر پا کند. هر دو کشور از اعضا پيمان ورشو هستند که در دوران جنگ سرد، رقيب ناتو به شمار ميآمد که روسيه بنيانگذار آن بود. مقامات آمريکايي گفتند هدف از اين سيستم دفاع از آمريکا و اروپا در مقابل حملات موشکي هستهاي ايران و کره شمالي است.
با اين حال، روسها اين سيستم جديد را تهديدي بالقوه محسوب ميکنند و در واکنش به اين موضوع، موشک بالستيک بين قارهاي دور برد خود را آزمايش کردند که مدعي شدند ميتواند هر گونه سيستم دفاعي را شکست دهد. پوتين نيز به آمريکا هشدار داد اين تنشها ميتواند اروپا را به بشکه باروت تبديل کند.
3 ژوئن 2007، پوتين هشدار داد اگر آمريکا سيستم دفاع موشکي خود را در شرق اروپا بر پا کند، روسيه هدف قرار دادن لهستان و جمهوري چک را بررسي خواهد کرد. 16 اکتبر همان سال نيز پوتين از ايران ديدار کرد تا کمک روسيه به برنامه هستهاي ايران را مورد بحث و بررسي قرار دهد. او در اين ديدار بود که تاکيد کرد، استفاده از زور عليه ايران قابل قبول نيست.
يک روز بعد از اين اظهارنظر نيز جرج بوش تلويحا پوتين را تهديد کرد، «اگر مايليد از جنگ جهاني سوم جلوگيري کنيد، بايد از دادن دانش لازم براي ساخت سلاح هستهاي به آنها (ايرانيها) خودداري کنيد.» رئيس جمهور وقت روسيه نيز در واکنش به اين اظهارنظر بوش، طرحهاي آمريکا براي ساخت سيستم دفاع موشکي در نزديکي مرزهاي روسيه را به زماني تشبيه کرد که اتحاد جماهير شوروي، موشکهايي را به کوبا ارسال کرد و باعث ايجاد بحران موشکي کوبا و تهديدي براي ايالات متحده شد.
18 فوريه 2008، ولاديمير پوتين بار ديگر اعلام کرد که روسيه بايد برخي از موشکهاي خود را به سمت سيستم دفاع موشکي، هدفگيري کند. وي در اين باره گفت: «اگر اين سيستم دفاعي موشکي بر پا شود، مجبور ميشويم به آن واکنش نشان دهيم. ما بايد بخشي از سيستمهاي خود را به سوي اين موشکها نشانهگيري کنيم.» پوتين همچنين گفت اگر آمريکاييهاي بخواهند به طرح ساخت پايگاههاي ناتو در اوکراين ادامه دهند، موشکهاي روسيه بايد به سمت اين پايگاه نيز هدفگيري شوند. وي درباره اين ماجرا نيز گفت: «ما مجبور خواهيم شد تا موشکهاي خود را به سمت تاسيساتي تنظيم کنيم که تهديدي براي امنيت ملي خود تلقي ميکنيم.»
تهديدات روسها پيدرپي ادامه داشت. 8 جولاي 2008، روسيه اعلام کرد، اگر سپر ضد موشکي آمريکا به نزديکي مرزهاي روسي منتقل شود، روسها با اقدام نظامي واکنش نشان ميدهند. در بيانيه وزارت خارجه روسيه آمده بود: «اگر سپر ضدموشکي استراتژيک آمريکا به نزديکي مرزهاي روسيه منتقل شود، ما با ابزارهاي نظامي- فني به آن واکنش نشان ميدهيم نه به روش ديپلماتيک» البته بعد از آن، ويتالي چورکين، سفير روسيه در سازمان ملل، اعلام کرد، «ابزارهاي نظامي – فني» به معناي اقدام نظامي نيست، بلکه بيشتر به معناي تغيير وضعيت استراتژيک روسيه است آنهم از طريق تغيير موقعيت موشکهاي خود.
باوجود همه تهديدات روسها، آگوست 2008، آمريکا و لهستان توافق کردند که 10 رهگير موشکي در لهستان مستقر کنند که اين پروژه بخشي از سپر موشکي براي دفاع از آمريکا و اروپا در مقابل حملات موشکي احتمالي ايران نام گرفت. در عوض آمريکا موافقت کرد باتريهاي موشکهاي MIM-104 پاتريوت را به لهستان منتقل کند. آمريکا همچنين متعهد شد، در صورت مورد حمله قرار گرفتن لهستان، سريعتر از ناتو، وارد عمل شود و از اين کشور دفاع کند.
علاوه بر اين، جمهوري چک نيز با قرارگيري ايستگاه رادار آمريکا در کشورش موافقت کرد. اين طرح نيز بخشي از سپر دفاع موشکي محسوب ميشد. بعد از اينکه خبر اين موافقت منتشر شد، مقامات روسيه با اشاره به اينکه اين اقدام به روابط دوجانبه ميان آمريکا و روسيه لطمه وارد خواهد کرد، اعلام کردند، دفاع از مرزهاي روسيه افزايش خواهد يافت.
بعد از پوتين هم، زماني که دميتري مدوديف، به جاي پوتين بر سر کار آمد، در سخنراني سالانه 2008 خود براي مجمع فدرال روسيه، متعهد شد، موشکهاي کوتاه برد را به کالينينگراد، در نزديکي مرزهاي لهستان منتقل کند.
مناقشه روسيه و گرجستان
بعد از مسئله استقرار سپر موشکي آمريکا در اروپاي شرقي، ماجراي ديگري که روابط مسکو و واشنگتن را دچار بحران کرد، حمله گرجستان به اوستياي جنوبي در سال 2008 بود که با مداخله نظامي روسيه روبرو شد. همين امر نيز با اعتراض آمريکا روبرو شد و بار ديگر پيوندهاي اين دو کشور را به تنش کشيد.
روسيه مدعي بود دخالت او در اين ماجرا، براي حمايت از اوستياي جنوبي و آبخازيا از تهاجم نظامي گرجستان است. اما آمريکا تصميم گرفت در اين درگيري از گرجستان دفاع کند، بنابراين کمکهاي بشردوستانه خود را براي اين کشور ارسال کرد و براي خروج نيروهاي نظامي گرجستان از عراق، به آن ياري رساند. آمريکا همچنين روسيه را به دخالت نظامي تهديد کرد.
همکاري نظامي روسيه و ونزوئلا
البته روسها نيز در قبال تحرکات آمريکاييها در منطقه نفوذ خود بيکار ننشستند و به مقابله به مثل پرداختند. ظاهرا در همين راستا بود که نوامبر 2008، ناوگان دريايي روسيه وارد ونزوئلا شد؛ کشوري که آمريکا آن را بخشي از حوزه نفوذ خود قلمداد ميکند. ناوگان جنگي روسيه سپس مانور دريايي مشترکي با ناوگان ونزوئلا به انجام رساند. اين اتفاق از نگاه بسياري، منعکس کننده بحران موشکي کوبا در زمان شوروي سابق در دوران جنگ سرد بود. از اين رو بود که اين اتفاق، باعث افزايش تنش ميان روسيه و آمريکا شد. البته روسها مدعي بودند اين مانور چيزي بيشتر از اقدامي براي تقويت روابطش با ونزوئلا نيست. اما آمريکاييها معتقد بودند، قرار گرفتن کشتيهاي جنگي روسيه در حوزه نفوذ آمريکا اقدامي تحريکآميز است که براي تلافي اقدام آمريکا در استقرار سپر دفاع موشکي در اروپاي شرقي و نيز دخالت واشنگتن در مناقشه روسيه – گرجستان در سال 2008، صورت گرفته است.
نوسازي روابط مسکو و واشنگتن در دوران اوباما
بهرغم روابط متشنج آمريکا و روسيه در دوران جرج بوش، دميتري مدوديف، رئيس جمهور روسيه و باراک اوباما در نشست گروه 20، سال 2009، در لندن لحن ملايمي در پيش گرفتند و با صدور بيانيهاي مشترک بر «شروعي تازه» در روابط آمريکا و روسيه تاکيد کردند.
با توجه به نگاه اوباما براي بهبود روابط ميان مسکو و واشنگتن بود که «بازچيني روابط» در دستورکار قرار گرفت. در همين راستا، نيز هيلاري کلينتون، وزير خارجه سابق آمريکا در اولين ملاقاتش با سرگئي لاوروف، وزير خارجه روسيه، ماشين کوچکي با قابليت «ريست» يا نوسازي را به عنوان هديه به وي داد و اين بدان معنا بود که واشنگتن به دنبال از نو آغاز کردن روابط خود با مسکوست. از نظر روسها، ايده فوق، يکي از دستاوردهاي مهم دوره نخست رياست جمهوري اوباما بود.
البته اوباما به همين حد اکتفا نکرد و طرح جرج بوش، رئيس جمهور سابق آمريکا براي عضويت اوکراين و گرجستان در ناتو را که همواره انتقادهاي تند مسکو را به دنبال داشت، کنار گذاشت. در مقابل روسيه نيز گامهاي متقابلي برداشت که از جمله آنها اجازه ترانزيت تدارکات ناتو به افغانستان از خاک خود بود.
از جمله ديگر شاخصهاي بهبود روابط ميان اين دو کشور، امضاء توافقنامه کاهش تسليحات کشتار جمعي موسوم به استارت 2 در سال 2010 ميلادي بود که در پراگ به امضا رسيد. پيمان استارت جديد، جايگزين پيمان کاهش تسليحات استراتژيک 1991 شد که دسامبر 2009، اعتبار آن به پايان رسيده بود. علاوه بر اقدامات فوق، واشنگتن، پس از 18 سال، از عضويت مسکو در سازمان تجارت جهاني حمايت کرد.
چالشهاي موجود در روابط مسکو-واشنگتن
با اين حال، سياست نوسازي يا ريست روابط آمريکا و روسيه طبق برنامه پيشبيني شده جلو نرفت. در واقع، سياست نوسازي نه تنها آن طور که روساي جمهوري روسيه و آمريکا انتظار داشتند، پيش نرفت، بلکه اختلاف ميان دو کشور عميقتر شد و مسکو از يک سو از اقدامات فراقطعنامهاي ناتو در ليبي انتقاد کرد و از طرف ديگر، از پذيرش هر گونه قطعنامه ضدسوري در شوراي امنيت سازمان ملل جلوگيري کرد.
بحران سوريه
البته علت موضعگيري روسها در قبال غرب در ماجراي سوريه به اين امر باز ميگردد که آنها معتقدند غربيها در معادلات بينالمللي، مسکو را ناديده ميگيرند. بنابراين، روسيه، بر خلاف قبل، در موضوع سوريه در مقابل غرب ايستاده تا نشان دهد، تاثيرگذاري دارد. مسئله مهم ديگري که موجب شده روسيه در بحران سوريه موضعي مخالف غرب اتخاذ کند، اين است که روسيه در حال از دست دادن همه پايگاههاي قدرت خود در خاورميانه است. عراق که يکي از حوزههاي نفوذ روسيه به شمار ميآمد، با حمله نظامي آمريکا و متحدانش، از حوزه نفوذ مسکو خارج شد. ليبي نيز که با روسيه قراردادهاي نظامي زيادي داشت و تمام ساختارهاي نظامي آن به دست روسها بنا شده بود، با حمله ناتو مواجه شد و هواپيماهاي ناتو تمام زيرساختهاي نظامي روسيه در ليبي را منهدم کردند. از طرف ديگر، از آنجائيکه سوريه يکي از معدود کشورهايي است که در حوزه روسيه باقي مانده، هر گونه حمله نظامي به آن و چرخش سوريه به سمت غرب ميتواند منجر به از دست رفتن پايگاه اين کشور در خاورميانه شود. بنابراين، به دلايل ذکر شده، مسکو در مسئله سوريه مقاومت نشان داده تا در مقابل آمريکا اهرمي داشته باشد و بتواند از واشنگتن امتيازاتي بگيرد.
بحث بيسرانجام سپر دفاع موشکي
در اين ميان بحث استقرار سپر دفاع موشکي آمريکا در مجاورت مرزهاي غربي روسيه تحت پوشش ناتو و به بهانه مقابله با تهديدات موشکي احتمالي عليه اروپا از مهمترين چالشهاي پيشروي اين دو کشور است که به نظر ميرسد به دليل جايگاه اين مورد، در راهبردهاي نظامي مسکو و واشنگتن، برون رفتي براي بنبست ايجاد شده در مذاکرات مربوط به آن ميان کرملين و کاخ سفيد قابل تصور نيست.
به عبارت ديگر، واشنگتن به هيچ وجه حاضر به عقب گرد از برنامه خود براي استقرار اجزاي سپر دفاع موشکي خود در اروپا نيست، ضمن اينکه مذاکرات مربوط به کاهش تسليحات راهبردي نيز ميان روسيه و آمريکا پويايي خود را از دست داده و به امري روزمره در مناسبات دو کشور تبديل شده است. علاوه بر اين، روسها حل ادامه مذاکره درباره کاهش تسليحات تهاجمي راهبردي را به مسئله سيستم پدافند موشکي آمريکا گره زدهاند.
قانون ماگنيتسکي
از ديگر عواملي که موجب شد مانعي بر سر راه ارتقاء روابط اين دو کشور به وجود آيد، انتقادات کاخ سفيد به انتخابات پارلماني و رياست جمهوري روسيه بود که با واکنش تند مقامات کرملين روبرو شد. علاوه بر اين مورد، اقدام سناي آمريکا در تصويب قانون موسوم به «پرونده ماگنيتسکي»، وکيل روس شرکت سرمايهگذاري انگليس هرميتاژ در مسکو که بر اساس آن 60 تن از مقامات ارشد روس به اتهام دخالت در مرگ ماگنيتسکي مشمول تحريم شدند، عکسالعمل شديد مسکو را به همراه داشت. طبق اين قانون، تحريمهاي رواديدي و مالي عليه برخي مقامات روسي در نظر گرفته شده است که به عقيده مقامات آمريکايي در مرگ «سرگئي ماگينسکي»، حقوقدان فعال در زندانهاي روسيه نقش داشتهاند.
مشکلي به اسم اسنودن
«ادوارد اسنودن»، افشاگر اسناد جاسوسي آمريکا نيز ميان باراک اوباما و ولاديمير پوتين را بهم زده. او که از مدتها قبل در فرودگاه مسکو به انتظار اعطا پناهندگي مسکو نشسته بود، در نهايت، هفته قبل، موفق شد، از روسيه پناهندگي موقت دريافت کند؛ اقدامي که با انتقاد مقامات آمريکايي روبرو شد. البته واکنش آمريکاييها به انتقاد صرف محدود نماند و باراک اوباما به عنوان ارشدترين مقام دولتي با لغو ديدار دوجانبه خود با ولاديمير پوتين در حاشيه اجلاس گروه 20 به اين ماجرا واکنش نشان داد. او همچنين روسيه را به اتخاذ رفتارها و تفکرات مشابه با زمان جنگ سرد متهم کرد و اظهار داشت، اعطاي پناهندگي مسکو به اسنودن وي را نااميد کرده است. اما ولاديمير پوتين، خود شخصا به اين اقدام اوباما واکنش نشان نداد و مسئوليت اين کار را بر عهده مشاور ديپلماتيک خود گمارد. از اين رو بود که «يوري اوشاکوف» با انتشار بيانيهاي ضمن ابراز تاسف از اين موضوع، آمريکا را مقصر به وجود آمدن اين شرايط قلمداد کرد و گفت: «در صورتي که آمريکا از سالهاي دور، امضا توافق دوجانبه استرداد مجرمان ميان دو کشور را ميپذيرفت، ما هرگز به اين مرحله نميرسيديم.» وي سپس تاکيد کرد: «اسنودن به آمريکا مسترد نخواهد شد چراکه باراک اوباما بر خلاف گفتههاي خود در گفتوگو با شبکه انبيسي با استرداد 20 مجرم روس که مسکو آنها را به اقدامات تروريستي متهم کرده بود، مخالفت کرد.»
مجموعه اين عوامل موجب اوج گرفتن اختلافات ميان روسيه و آمريکا شده و يک بنبست ديپلماتيک بيسابقه را در روابط ميان دو طرف وجود آورده است. به اين ترتيب به نظر ميرسد، پتانسيل بهبود روابط آمريکا و روسيه تا حد زيادي رنگ باخته و مسائلي که قرار بود در سايه اجراي سياست نوسازي ميان دو کشور حل و فصل شود، نيز وضعيت به مراتب بدتري يافتهاند.